ایران پاسخی پیدا خواهد کرد ... ورای حجاب ...
اوت 2019
ورود به تهران و من در حال حاضر در خانه هستم!
سفر سریع و آسان بدون درد!
آماده سازی سفر نه چندان ساده (در آن زمان ... اما امروز واقعاً بی اهمیت بود !!!) .. همه به دلیل یک واقعیت واقعاً قابل توجه ، غم انگیز و قابل فهم ... پیش داوری ، پیش تصور!
آماده شدن برای سفر مانند این نیاز به توجه دارد!
بدون شک پوشیدن تاپ تانک امکان پذیر نیست ، فقط حجاب و آستین بلند است .. و آیا این مسئله باید مشکل ایجاد کند؟ اگر امروز در مورد آن فکر کنم احساس احمقانه می کنم که به آن فکر کرده ام!
اسلام یک دین توحیدی است در حالی که اصطلاح مسلمان بیانگر آن است که مربوط به اسلام است. اسم مسلمان - که شخصی را که پیرو آیین اسلامی است ، "اختصاص داده شده به خدا" یا "تابع خدا" مشخص می کند - از نام لفظی عربی مسلمان به معنای "تابع (به خدا)" است. در فارسی (همان که در ایران گفته می شود) این اسم با زبان عربی یکسان است.
ریشه مرجع سلم است که مفهوم "پس انداز ، صلح" را بیان می کند.
توضیح لازم ، زیرا حتی در ایتالیا این امر در اروپا واضح است!
این سخنان اسلامی و مسلمان ، باعث ترساندن بسیاری ، بسیار ، بیش از حد افراد زیادی می شود که حتی نمی دانند ارزش های اسلام چیست
برعکس ، هیچ کس از این کشور چیزی نمی داند ، بلکه برعکس ، فقط به آنچه می شنویم از اخبار ، از مطبوعات ... از اطلاعات دروغینی که به ما می رسد ، شناخته شده است!
چقدر جاهلیت که حول آنچه نمی خواهید بدانید دور می زند ، تعصب و جهل باعث این جهان خواهد شد ، نسل بشر از بین می رود و شاید ... این چیز بدی نیست.
من در همه اینها می بینم ، اما یک اصل از زندگی جدید!
خوب متأسفم ، با بازگشت به آماده سازی سفر ، فوراً به یاد دارم که سال جنون ترامپ بود ... سال برتری حماقت انسان.
دونالد ترامپ اقتصاد ایران را خفه می کند با تحریم های خود ، تخریب یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی را جمع می کند و صدها سرباز را به کشورهای همسایه عربستان می فرستد ، دستگیری هفده جاسوس سیا در تهران را به عنوان دروغین منحل می کند ، اما همچنان ادامه می دهد که تکرار می کند که با ایران جنگ نمی کند. او می خواهد.
و نام راهنمای عالی را که از خمینی صحبت می کند ، که در 1989 درگذشت ، از دست می دهد.
و اسرائیل ، یک قدم جلوتر ، دلایلی دارد که نسبت به گذشته تاکنون نگران کننده باشد. شاید او باید با ترامپ هم صحبت کند.
به نظر می رسد در آستانه اول است جنگ جهانی ، در زمانی که همه آن را انکار کردند. اعلامیه تحریم ...
چه مدت می تواند اعمال تحریکات در حد مجازات تحمل کند ... انفجار جنگ مانند آنچه که ماه ها در خلیج فارس جریان داشته است؟
من فقط با رفتن به ایران پاسخی پیدا خواهم کرد.
هر سفری که به دنبالش هستم و سازماندهی می کنم ، واقعاً پیشنهادات ، تفسیری را ارائه می دهد ... من می توانم چیزهایی را از نقطه نظر دیگری ببینم و ناگهان کمرنگ شوم!
هر سفر چیزی را برای من نشان می دهد.
در این کشور ، به استثنای شهرهای بزرگ ، که اکنون هیچ ارتباط دیگری با هر شهر دیگری ندارند ، می فهمم که چگونه در طی مسیرهای بزرگ با اتومبیل سفر می کنم ، برای روزها ، در زیر ، جاده ها با کویرهای خشک و غیرقابل مهار احاطه شده است ، جاده هایی که به نظر نمی رسد منجر به آن شوند به هیچی

در اینجا پدر من نشاط آور است و بیابان شور را جلوی خود تحسین می کند.
دریاهای ماسه ، بیابان های شور ، کوه های بی ثمر ، مرزهای خشک و تند.
در پشت پنجره های ماشین ، این فیلم خشک و بکر غیرقابل اجرا اجرا می شود ، ناگهان ، مناظر دیدنی و سرشار از پوشش گیاهی باز می شود ، چنان مجلل است که مرا منحرف کند و باعث شود احساس تعلق و یا از دست دادن ، خارق العاده و مربعهای عظیم با مساجد گشوده شود. نفس ، معماری به همان اندازه خیره کننده ، گنبدهای آبی و مناره هایی که از آسمان سرپیچی می کنند و ظرفیت و توانایی غیرقابل انکار آنها را حکم می کنند. بازارهای شلوغ مردم که مانند امواج در میان دریای خشن حرکت می کنند.
این تغییرات باورنکردنی واقعاً باعث می شود که من درباره زندگی تأمل کنم. جاده هایی که من قدم می گذارم و مرا به هر چیزی سوق نمی دهد ، آیکیدو ، ذن ، مطالعه چینی ، خوشنویسی ، شاید این معنای mu-shutoku ژاپنی بسیار حساس است؟ (هدف Trad.Senza؟)؟
در خیابان ها قدم بزنید و هرگز نرسید ، اما در طول مسیر از سفر لذت ببرید و قدردانی کنید که با وجود دشواری ها ، خشکی (عمدتا انسانی) که در طول مسیر زندگی با آن روبرو می شوم ، لحظه هایی وجود دارد که لذت بردن از واحه ممکن است ، تازه و استقبال این لحظات قبل از ترک ، واقعاً لحظات تعلیق هستند. ادامه دهید ، همیشه از طریق مشکلات.
جاده به طور مداوم تغییر می کند ، زندگی دائماً تغییر می کند. Tsuda Sensei گفت: راه کشف خود یک خط مستقیم به سمت بهشت نیست ، بلکه شکنجه گر است.
همه اینها و موارد دیگر وقتی به ذهنم خطور می کند که به دو لحظه فکر کنم ، یکی از آنها زمانی بود که به سمت Das-E Luth رفتیم. چگونه به جهنم برویم و بعد برگردیم!

در اینجا پدر و من در یکی از زیباترین مگس ها ، مسجد "صورتی" قرار داریم.
داش و لوت بیابانی است که باد آنقدر قوی است و درجه حرارت آنقدر زیاد است که باید کاملاً خوب به زمین ریخته باشید تا در اثر وزش باد شدید از آن دور نشوید و لحظه دوم زمانی بود که از یک پاسگاه بازدید می کردیم ، کاملاً استریل بیابان؛ کاروانسرا که در آن مارکو پولو است
طراوت پیدا کرده است (من قبلاً چندین بار در طول سفر خود از مسیر مارکو پولو عبور کرده ام و همیشه احساس بزرگی است که فکر کنیم او دقیقا همان جایی بود که من بودم !!)
در بیابان Das E Luth واقعاً با آن نفس گرم و غیرقابل تحمل احساس می کردم. باد حرکت نمی کرد ، پشت من راست بود و شانه هایم باز بود. باد را روی پوستم حس کردم (کوچکی که کشف نشده است) و لباسهایم
که به بدن من می چسبید زیرا به واسطه نیروی باد تحت فشار قرار می گرفتند و از طرف دیگر شبح من ، همان لباس را احساس می کردم که با خشونت مرا شلاق می زد. حجاب سعی کرد آزادانه گردباد کند.
در یک لحظه ، حسی را احساس می کنم که تا آن لحظه از آن چشم پوشی کرده بودم ، احساس آزادی که مرا فرا می گیرد غیر قابل توضیح است. من مرکز نیازهای من هستم ، باید یاد بگیرم که دیگر هیچ شرطی ، وابستگی یا محدودیتی نداشته باشم ، حتی توسط خودم. آن باد آزاد باعث شد تا متوجه شوم که هیچ کس نمی تواند یا نباید شما را مهار کند.
من این تفکر را بیشتر توضیح می دهم ، در حالی که می بینم شن و ماسه ای که باد در یک گردباد کوچک منفجر می شود ، آنها متولد می شوند و بطور مداوم و با سرعت چشمگیر آزاد می شوند. و درست مانند گردباد گردباد از افکار دیگر ، آنها سریع و آزاد در من متولد می شوند و می میرند.
باد ، بی انگیز راه خود را ادامه می دهد ، غیرقابل توصیف ، آن را ایجاد می کند و از بین می برد ، من آن را می فهمم فقط به این دلیل که ماسه را حمل می کند ، اما باد همیشه آنجا بوده است! بعضی اوقات چیزهایی دیده نمی شوند ، آنها شنیده نمی شوند اما درست در مقابل ما هستند. فقط توجه کنید و بدانید که چگونه گوش دهید.
در بیابان ، بازتاب بیش از هر چیز آشکار است ، اما امروز به من تعلق دارد.
تا زمانی که در اتومبیل بودم ، فقط تغییرات چشم انداز را احساس می کردم ، از واحه تا بیابان ، اما فقط خشونت باد که مرا به دور خود می کشید ، باعث می شد متوجه شود که همه چیز فقط در صورت زنده بودن آنها درک می شود.
ما باید خود را در معرض دید خود قرار دهیم و تلاش کنیم. بدون شنیدن ، ما فقط عروسک های پشت پنجره هستیم. داس الوت ، جایی که باد آواز می دهد و ایجاد می کند.
و سفر من ادامه دارد
کاروانسراگلی ساختمانهایی است که از دیوارهایی تشکیل شده اند که یک حیاط بزرگ و ایوان را محصور می کند. آنها برای متوقف کردن کاروانهای عبور از کویر مورد استفاده قرار گرفتند. همچنین می تواند شامل اتاقهایی برای مسافرانی باشد که مسافران از آن استفاده می کنند. آنها هم از مسافران و هم از کالاها استقبال می کنند و هم محل استراحت و هم توقف در راه های تجاری است ، هم نقطه ورود و هم نقطه شروع است.
درست است ، یک نقطه ورود اما همچنین عزیمت.
بسیاری از این سازه ها توسط مهندسین استاد متعلق به سفارشات صوفیان ساخته شده اند (بیشتر) که اصول هندسه طلایی و نسبت مناسب نسبت ها را به کار گرفتند ، همانطور که در مورد مساجد نیز وجود داشت.
کاروانسرا حاوی جذابیتی باورنکردنی است. رنگ آجرها با رنگ های شن و ماسه در هم می آمیزند ، تنها رنگ آسمان جدایی روشنی از زمین ایجاد می کند و بنای باشکوهی را که احاطه کرده است احاطه کرده است
قبل از چشمان ما ترسیم می شود ، مانند حیواناتی که خود را در سواحل استتار کرده است و وقتی بسیار نزدیک است ، سرانجام دیده می شود.
ویران شدن این مکان و وزش باد که همچنان در گوش من کلمات را زمزمه می کند ، باعث می شود درک کنم که اگر به دنبال چیزی هستید ، هرچند گمشده باشد ، ممکن است در پایان باشد که شما پیدا کنید ، بدون هدف ، اما آن را پیدا می کنید ... من تصور می کنم مارکو پولو با اسب هایش به اینجا بروید ، در وسط هیچ جا و دیدن این قلعه بسیار غیرمسئولانه .. ظاهراً عاری از علاقه ، نامرئی و سپس ، یک بار وارد شده ، ناگهان خود را در بهشت می یابد!

Caravansaerraglio خارجی و داخلی.
همیشه به عمق نگاه می کنم ، هرگز جلوی بیرونی نمی گیرم ، این معنی استدلال من است که از ویرانه های افکار و مکان ها متولد شده است.
حتی در این حالت شما در سفر و تحقیق متوقف نمی شوید و ادامه می دهید.
اجازه می دهم که افکار آزاد جریان یابد ، من بازتاب های خود را ادامه می دهم ، زیرا معتقدم توصیف کشوری که تنها اگر می خواست ، مایل است خودش را بشناسد ، کاملاً بی فایده است ، کافی است بدانید چگونه جستجو کنید و تمایل به درک داشته باشید ، همچنین به دلیل بسیاری از کتاب ها ، کتاب های زیبا ، درباره ایران صحبت کنید.
در این رابطه ، به خودم اجازه می دهم نکات خواندن "برای خواندن لولیتا در تران" یا "Diario persiano" و همچنین راهنماهای Loney Planet و غیره را به طور خلاصه بیان کنم ، راهی برای خواندن وجود ندارد. من ترجیح می دهم
از طریق تصاویر و ایده های کشوری که قربانی نفرت و تعصب باشد ، بگوید که این سفر چه چیزی را برای من نشان داده است.
امام خامنه ای در این باره می نویسد: "تحقیر نفرت و ترس توهین آمیز از" دیگر "اساس همه سوءاستفاده های ظالمانه بوده است. من می خواهم اکنون از خود بپرسید ، زیرا این بار سیاست قدیمی گسترش هراس و نفرت ، اسلام و مسلمانان را با شدت بی سابقه ای روبرو کرده است.
چرا ساختار قدرت در دنیای امروز می خواهد اندیشه اسلامی را به حاشیه رانده باشد؟ چه مفاهیم و اصولی در اسلام برنامه های ابرقدرت ها را مختل می کند و در سایه تحریف تصویر ایران از چه منافع محافظت می شود؟ درخواست من و بنابراین: مطالعه و به جستجوی دلایل این انسداد تصویر اسلام ".
امام سید علی خامنه ای ژانویه 2019
خوب! من جستجو کردم که تاریخ را مطالعه کردم ، زیرا می توانم اینجا را انجام دهم.
داستان این داستان را نشان می دهد که چگونه ، چند سطر که در انتهای امپراتوری ترکیه و عثمانی روی کاغذ کشیده شده است ، به اصطلاح خاورمیانه را ایجاد و شکل داده است.
در حالی که "قدرتهای فوق العاده" هنوز معاهده ورسایل را امضا کردند که قلمروهای امپراتوری عثمانی سابق را به مناطق نفوذی تقسیم می کرد ، آنها مرزهای جدیدی را بدون دانستن تفاوت های فرهنگی یا مذهبی از هر واقعیت ایجاد کردند ، بنابراین پایه و اساس اختلافات بعدی را پایه گذاری کردند. امروز این کشورها هنوز در تلاشند تا هویت خود را بازیابی کنند.
تلاش برای درک فرهنگ متفاوت از خود ، همیشه در نقل قول ها "دشوار" دشوار است ، زیرا همانطور که قبلاً گفته شد ، صرفاً خواستن آن کافی است ، اما اکنون با خواندن این اطلاعات موجود در همه جا ، می فهمم که من واقعاً در تاریخ این کشورها چیزی در مورد این کشورها نمی دانستم. فرهنگ. امروز نگرش ها و رفتارها را درک می کنم ، ممکن است آنها را با آنها در میان نگذارم ، اما آنها را درک می کنم.
برای آشنایی با کشوری که باید تاریخ و داستانهای آن را بشناسید ، از شهرهای آن بگذرید و با چهره ساکنان آن دیدار کنید.
یک ایران وجود دارد که در ما زندگی می کند ، در فرهنگ ما بدون آنکه ما از آن آگاه باشیم: در روایت بزرگ پنهان است که از کتاب مقدس (استر ، توبیا سارا ، دانیل ...) گرفته تا نیتچه (به این ترتیب گفت: زرتشت) مضامین و مجاورت فرهنگ را می گیرد. فارسی.

میدان اصفهان
با این وجود باید گفت که بین ما غربی ها و پسران کویر تفاوت فرهنگی وجود دارد که توسط ما ساخته نشده است ، انکار این احمقانه خواهد بود ، اما یک مانع سیاسی-مذهبی وجود دارد ، عمدتاً یک دینداری سیاسی است که اجازه می دهد مرد تا زنهای 4 داشته باشد ، حتی یک جمله هم وجود دارد ، فکر می کنم بیشتر عربی است .. اما فقط برای ایجاد ایده .. "اگر می توانید یک همسر داشته باشید ، پس این بدان معنی است که شما در یک کشور فقیر زندگی می کنید".
زنان نمی توانند کارهای زیادی انجام دهند ، ورودی های جداگانه ای در مساجد و اماکن عمومی وجود دارد که نمی توان آنها را لمس کرد و حتی نگاه کرد. خانمها حتی اگر پوشیده از لباسهای سنگین باشند یا بهتر بگوییم به همین دلیل ، علاقه زیادی را برانگیخته ، کنجکاوی در مورد آنها افزایش می یابد.
این تصاویر از سیلت های زنان در سراسر کشور حاکم است ، کاملاً به صورت چادر ، اما بدون چهره و کتیبه ای در انتهای پوستر "از چادر استفاده می کند که شما را حفظ می کند".
اگرچه تبلیغات تبلیغاتی که در اطراف ما دیده می شود ، "استفاده از چادر را یادآوری می کند" ، بسیاری از زنان ، جایی که اجتماع اجازه می دهد ، بنابراین بیشتر در شهرهای بزرگ ، به سادگی یک حجاب می پوشند و بر روی آن استراحت می کنند. مو دیده می شود و زیبایی های باورنکردنی که مجبور به پنهان کردن آن می شوم ، درک می شود. زنان ایرانی به خوبی می دانند که نه تنها از هم وطنانشان بلکه در سرتاسر جهان مورد توجه و توجه قرار گرفته اند. تفکری که باعث می شود بگویم در واقعیت این زنان قهرمان واقعی هستند ، آنها سعی می کنند رهایی در دنیایی که ازدواجها تنها در صورتی صورت می گیرد که مادر مرد تصمیم بگیرد زن را برای فرزند خود پیدا کند ، بدون آنکه از زن "منتخب" بخواهد. مکانی که عشق مجاز نیست.
برای ایرانیان ، آزادی با وفاداری به خانواده و دولت محدود شده است ، همه با تحریک باورنکردنی سرنوشت. الله اکبر - خداوند بزرگ است!
این کد شدید با نشانهای روشن و قطعی بر مذهبی که استاد محمد آفریده و آفریده شده است ، است که سرگردان و مهاجرت کرده است ، زیرا پذیرفته نشده است ، دقیقاً مانند عیسی و یهودیان.
همانطور که قبلاً پیش بینی می کردم ، سه مذهب کتاب آنقدر متفاوت نیستند که ممکن است برخی باور کنند.
وقتی اولین بار احسان را شنیدم ، که در مورد عیسی صحبت می کرد ، مجدداً اعتراف می کنم کل جهلم راجع به آن ، من تعجب کردم ، اعتراف کردم. عیسی پیامبر اسلام؟ این دقیقاً مانند موسی ، نوح ، جان باپتیست ، مادونا و فرشته جبرئیل است. عیسی به همراه مشید (آخرین امام مفقود شده) روی زمین باز خواهد گشت و منتظر ظهور او است.
ما شاهد جشن روز فداکاری به یاد ابراهیم بودیم ، بچه ها قبل از چشمان ما ذبح می شدند و پوست می زدند ... اما به فقرا داده می شد.
در ایران امروز 8٪ از حقوق سالانه به فقرا اهدا می شود (و این واقعاً با فقرا پایان می یابد !!!) ، دیدم که زنان گلدان های غذا می آورند و آن را از داخل یک ماشین تحویل می دهند (زیرا آنها نمی توانند "دیده شوند" یا لمس مردان ) تغذیه بسیاری از افراد.
ادب ، استقبال ، مهربانی ، احساس اجتماع در مردم ایران بسیار قوی است ، من دو قسمت را به یاد می آورم.
وارد شدم تا به گوش امام که صحبت کردم ، گوش بدم ، بدیهی است که از ورودی زنان ، زیرا با شنیدن تماس ، مجبور شدم وارد شوم. تنها با حجاب سبز من در وسط یک لکه سیاه ، که از زنان در چادرها گریه می شود. تا آنجا که من می دانستم این اولین "سر سبز" است که برخی از زنان تا به حال دیده بودند. آنها مرا پر از شیرینی ، آب نبات و چای کردند ، زیرا گریه می کردند و صورتشان را می پوشاندند.
آنها مرا لمس کردند که انگار من یک یادگار هستم ، یک جذابیت خوش شانس. حتی بچه ها (با سرپرستی مادران) برای گرفتن عکس نزد من آمدند.
بسیاری سعی کردند با من به زبان انگلیسی صحبت کنند که اثبات این حقیقت است که آنها می دانستند. با آنها نفس کشیدم. جریان و اشک های عظیم آنها انرژی را به وجود آورد که من را فرا گرفت. چشمانم را بستم و در جمع بی تحرک نفس کشیدم.
و رنگ حجاب از بین رفته بود.
تصور کنید که در اواسط چند جلسه ، چه عجله ای در آمریکا وجود دارد ، ورود ناگهانی یک زن "فارسی" با آرایش و ناخن های لاک زده؟
پذیرایی و مهربانی بیشتر از آنچه نشان داده شده توسط آن زنان نبوده است. مهربانی احساس دوستانه نسبت به زن غریب نشان داد.
در شهر اصفهان ، از طرف دیگر ، در یک لحظه نماز در مسجدی اتفاق افتادم که با دو دختر خردسال صحبت کردم.
یک شب ، من ، پدرم و احسان ، دوستمان احسان ، برای خوردن غذا بیرون رفتیم و با قدم زدن در کوچه تاریک یک بازار بی جان ، در انتهای انشعاب بازار بیرون آمدیم.
احسان ، با اطمینان از خود ، ما را مجبور به عبور از یک درب کوچک کوچک ، یک مسجد دیگر می کند ، اما دلهره دیدن از دیدن "مسجدی دیگر" ... مرا ناراحت می کند.
فضایی که در مقابل ما باز می شود بعید است ، موزنین تماس را شروع می کند و معتقدین به آرامی می آیند. تماس غیرقابل درک من را پر می کند ، نوعی لرزش آکوستیک که در سینه من می چرخد. تلفن را برداشتم و از سر گرفتم. در حالی که شلیک می کنم ، از گوشه گوشه من می بینم که یک جرم سیاه به من نزدیک شده و فوراً فکر می کنم تلفن همراهم را کنار بگذارم ، به امید اینکه به کسی توهین نکنم.
نگاه به افرادی که نزدیک می شوند مجدداً مورد توجه قرار می گیرند و می دانم که آنها دو دختر کوچک هستند ، دو دختر کوچک شیرین.
یکی با وسایل ثابت و دیگری با جوش های صورت ، همراه مادر ، که با افتخار از دخترانش می خواهد به من انگلیسی صحبت کنند.
آنها سؤالات زیادی از من می پرسند ، بسیار صحبت می کنند ، برخلاف من که این سوال را خاموش کردم ، قبل از آمدن به اینجا ، درباره ما چه فکر کرده اید؟
نیاز آنها برای آزمایش خود به زبان انگلیسی با کنجکاوی برای دانستن و پیشرفت بیشتر برطرف شد.
جواب من مبهم است ، اما به اندازه کافی برای آنها کافی است و از خودم می خواهم برای خرید یک چادر در بازار با آنها بروم ، احسان مداخله می کند و می گوید که می خواهند آن را به من بدهند.
من خجالت می کشم و عذرخواهی می کنم ، نمی دانم برای چه چیزی ، از آنها تشکر می کنم و با هم عکس می گیریم که به نوعی چاپ می شود و اگر آنها مانند اتاق نوجوانان واقعی آن را در اتاق بچسبانند ، فقط من ستاره هستم که برای آنها هستم.
بسیاری از خاطرات یک کشور که هرگز مرا ترک نخواهد کرد ، خیلی هم برای نوشتن.
مانند آهنگ هتل کالیفرنیا؛ شما می توانید در هر زمان ترک کنید ، می توانید هر زمان که دوست دارید چک کنید ، اما هرگز نمی توانید ترک کنید! هر زمان که دوست دارید می توانید چک کنید.
به نظر من ، مشکل اصلی "درگیری" غرب و شرق ، که قبلاً هم آن را نوشتم ، عمدتاً در کار عظیم دستکاری رسانه های اطلاعاتی است که توسط دولتها با یک دستگاه تبلیغاتی قدرتمند انجام شده است.
بنابراین بیایید تحت تأثیر قرار نگیریم ، همیشه با ذهن خود فکر می کنیم. بیایید بررسی کنیم و تماشا کنیم. ما سعی می کنیم و هرگز از پیشرفت متوقف نمی شویم.
همانطور که در گذشته اتفاق افتاده است ، ما دیوارها را میشکنیم اما این زمان جاهلیت ، حماقت ، عصبانیت ، شرارت ، حرص و آز ، شهوت به قدرت.
کسانی که دیگران را می شناسند و می شناسند نیز این موضوع را تشخیص خواهند داد: شرق و غرب دیگر نمی توانند از هم جدا شوند "(گوته ، مبل غربی 1814 مبل غربی).
بازدید از ایران یک کشور واقعاً زیبا است!
از همه شما متشکرم
اما می خواهم از برخی دوستان بخاطر مهربانی و مهمان نوازی شان تشکر کنم. برای خودجوش بودن.
احسان در ابتدا!
ما ، در ابتدای راننده ، بعداً به عنوان یک دوست خانوادگی درآمد! بیا و ما را ببین
دوستان Aikido Dojo! Shindojo.ir!
سلام بر محسن محبی ، به برادران شیرازی ، عادل و عارف!
من مجبور نبودم که تمرین کنم ، چون اجازه نداشتم ، به یک زن ، اما به محض اینکه رسیدم ، آنها بلافاصله به من کایکوگی و مهمان نوازی پیشنهاد دادند!
آنها از آیکیدو ، از توحی ، یک استاد ژاپنی ، به من کتاب دادند (به فارسی)! آنها به من و پدرم میان وعده دادند!
تمرین با شما روی حصیر یک تجربه هیجان انگیز بود! بیا و در دژو ما دیدن کنید!
حامد و سما!
من عکسی ندارم ، اما می توانم این را برای شما تعریف کنم ، اولین شب که ما به تران رسیدیم ، آنها مستقیماً در خانه آنها ما را میزبانی کردند و یک قهوه خوشمزه به ما پیشنهاد دادند!
با تشکر از شما!
نوشین! توجه که به آن کمک کردید باورنکردنی بود.
Elzmn ، Elezmn و تمام دوستان جدول غذا Junky ، که ما را به مهمانی دعوت کردند .. واقعاً سرگرم کننده!

مظفر برهانی!

همه افراد شگفت انگیز که در طول مسیر با آنها ملاقات کردیم!

به پدرم ، قهرمان واقعی این تعطیلات!