تاریخ هنر ایران

بخش دوم

هنر ایرانی از پیروزی اسلام
پیروزی انقلاب اسلامی

تاریخچه مختصر ایران در دوره اسلامی

ایران ساسانیان در دوران سلطنت خسرو دوم، نخستین حاکم است که پس از بیش از یازده قرن مجددا مرمت شده است، در زمان هخامنشی داریوش بزرگ، ایران بزرگ شد. این واقعیت دو عواقب جدی داشت: اول، پادشاه به خودخواهی افتاد و افتخار می کرد که او با خدا برابر است! او حتی پیامی را که پیامبر اسلام به او فرستاده بود، پاره کرد. دوم اینکه جمعیت به دلیل جنگ های متعدد خسته و ناامید بود و حتی بهترین فرمانده ارتش یعنی بهرام شوبین مخالفت خود را اعلام کرد. جنگ های مکرر، مالیات های بیش از حد اعمال شده برای مقابله با هزینه های ارتش، همراه با شگفتی پادشاه عالی، مردم را تحقیر می کرد تا متوجه شوند که آنها به خیانت پرداخته شده اند، از خدا خواستند که برای رستگاری خود و به دنبال آزادی در اسلام باشند. اسلام با مذهب مزدایی، با توجه به اعتقادات، سنت ها و اخلاق، بسیار متماونی بود، اما به نظر بسیاری از زرتشتیان به نظر می رسید. این باعث شد که ایرانی ها با شور و شوق از اسلام خوشحال شوند تا از سرکوب و بدبختی سال های آخر حکومت ساسانیان آزاد شوند.
خسرو پرویز توسط پسر شیرویه که با نام مستعار Artaxerxes III به مدت کمتر از یک سال تحت سلطه خود قرار گرفت، ترور شد. Artaxerxes III توسط خسرو III کشته شد، که توسط چرنشان به قتل رسید. پس از او، پراندوخت و آذرمیدخت، دختر اول و دوم خسرو III، به تخت سلطنت رسیدند. طی یک دوره پنج ساله پادشاهان دیگر، پنجم هرمود، خسرو چهارم، Firuz دوم، خسرو V و در نهایت یزدگرد III در حدود نوزده سال حکومت کردند. او نمیتوانست مقاومت کند ارتش اسلام و به خراسان در منطقه شمال شرقی ایران برای جمعآوری جنگجویان فرار کرد اما در شب او توسط یک میلر ضعیف که خواهان سرقت جواهراتی بود که مورد استفاده قرار گرفت، کشته شد. پس از مرگ او پسرش فیروز، وارث تخت سلطنت، در چین پناه گرفت و دخترانش به نام شهربانو، با اعدام اسلام گروگان گرفته شدند. یکی از آنها از محمد بن ابوبکر و دیگر امام حسین علی علیه السلام قدردانی کرد.
اعراب تا سال 821 در ایران حکومت می کردند ، یعنی نمایندگان و والیانی که خلفای بنی امیه و عباسی منصوب می کردند. در آن سال طاهر بن حسین ، فرمانده سپاه خلیفه عباسی ، المامون - پس از شهادت امام علی بن موسی الرضا (سلام الله علیه) و بازگشت آل مأمون به بغداد در عراق - استاندار خراسان شد. در سال 828 وی ادعا و اعلام استقلال كرد و سلسله طاهرید را بنیان نهاد. در سال 832 ، خلیفه معتصم پایتخت را از بغداد به شهر سامرا منتقل کرد و برای جلوگیری از توطئه های ایرانیان ، مزدوران ترک را به عنوان محافظ و نگهبان پایتخت جدید استخدام کرد. اما آنها در سال 863 با نصب المستعین به جای وی و به قدرت رسیدن المتاز چهار سال بعد او را کشتند. این تغییرات خلافت را ضعیف کرد و بنابراین ایرانیان به تدریج قسمت شرقی کشور را فتح کردند. در سال 838 یعقوب لیث شهر هرات را اشغال کرد و در سال 873 پادشاهی توخارستان (منطقه ای واقع در بین شهرهای معروف بلخ و بدخشان) را به دست آورد. دو سال بعد ، با استقرار در شهر نیشاپور ، دولت طاهرید را سرنگون کرد. یعقوب در سال 877 هنگام حمله به بغداد شکست خورد. در سال 880 عمرو لیث جایگزین وی شد که در سال 899 سلطنت خود را به تمام مناطق آن سوی رودخانه جیحون و قسمت شرقی ایران گسترش داد. وی در سال 901 مناطق کرمان و فارس را نیز فتح کرد.
در 875، سامانی ها، که در خدمت اهورایی ها بودند، بعد از سقوط دومی، به دستور خلیفه در شهر مارو تاسیس شدند. نفوذ آنها به تدریج گسترش یافت و آنها مناطق فراتر از رودخانه مانند خراسان، سیستان، کرمان، گرگان، ری و تبرستان را فتح کردند. در 901 آنها آمریت لایت را اخراج کردند و قلمرو تحت سلطه خود را نیز اشغال کردند. Samanids، که خود را بعنوان نسل ساسانیان در نظر گرفتند، تا سال 1000 سلطنت می کردند؛ آنها نسبت به جمعیت تحمل می کردند، علم و هنر را پشتیبانی می کردند و عاقلان را تشویق می کردند.
بعضی از دولت های محلی کوچک، اغلب پیروان مذهب شیعه، در بعضی مناطق مرکز و غرب ایران نیز تشکیل شده اند. در میان این ها، زیارتی هایی را که از 829 به 1078 در بخشی از فلات ایران به راه انداختند، از طریق ایجاد مرکز حکومت خود در شهر گرگان در تبرستان، به یاد می آورند. تقریبا همزمان، سلسله بیدیی (943 - 1056)، فرزندان ابو شجاع بوئه، زمینه فعالیت سیاسی و دولتی را به دست گرفت. آنها از منطقه دیلم آمدند و دین شیعه را پذیرفتند. "بیدیی" در ابتدا در خدمت "ماردویج بن زیرار" بود، اما در 936 آنها خود را مستقل ساختند، یکی پس از دیگری، مناطق خوزستان، فارس، کرمان و بخش غربی عراق را تسخیر کردند. احمد بوئه در 946 همچنین بغداد را فتح کرد. خلیفه او را امیر المعراء نامید که نام مستعار "معز الدوله" را به او داد و برادرانش علی و حسن به ترتیب عماد عدله ("حمایت از سلسله") و روکن آد-دله ('ستون سلسله'). دوره پر رونق خریدیها، سلطنت آزاد ad-Dowleh، پسر روکن ad-Dowleh بود که بغداد را در 979 فتح کرد و تا 984 حاکم بود. پسرش بهاء الدوله، تا زمانی که 1056، به عراق حکومت می کند. در آن سال، با فروپاشی بغداد توسط سلجوقی Toghrol، سلسله بیدیی منقرض شد.
در اواخر قرن دهم، ایران به نظر می رسید به طریقی تقسیم شده بود: در شمال شرقی کشور، سامانی ها حکومت می کردند؛ در مناطق گرگان و مازندران، قدرت در دست زوریارها بود. بیشتر مناطق فلات ایران، یعنی مناطق فارس، کرمان و بخش مرکزی ایران، تحت حکومت بعیدی قرار داشتند که همچنین در شهر بغداد غالب بودند. زبان فارسی به زبان ادبیات و زبان رسمی کشور تبدیل شد و دادگاه و دیگر مراکز فرهنگی به جایگاه جمع آوری و جمع آوری شاعران و دانشمندان تبدیل شدند. در همین دوره، شیعه در ایران گسترش یافت، به ویژه در بخش های غربی کشور، در حالیکه کسانی که در شرق و بین النهرین نفوذ اعترافات سنی را حفظ کردند. بیدیی در بازسازی کشور تلاش کرد تا صلح را حفظ کند و به ویژه در زمان حکومت آزاد اعظم، تلاش های بزرگی انجام دهد. آزادی ad-Dowleh در این زمینه بسیار موفق بود، حمایت از علم و فرهنگ، ساخت مساجد، بیمارستان ها و موسسات خدمات عمومی، بازگرداندن کانال های آبشارها و سخاوتمندانه به فقرا و بیماران کمک کرد. او پس از فتح شیراز، برای ارتش خود، اعضای دادگاه و مقامات دولتی در جنوب شهر، برای جلوگیری از هرگونه سوء استفاده از قدرت توسط سربازان، ساخته شده است.
در ضمن، نفوذ ترکها در ایران افزایش یافت، که فقط سربازان و یا بیشتر فرماندهان بخش های ارتش فرماندار مناطق مختلف کشور بودند. آنها موفق شدند در موقعیت های عالی اداری و نظامی اشغال کنند. یکی از آنها، به نام حلبکین، توسط فرماندار سامانی از شهر غزنی (اکنون در قلمرو افغانستان) منصوب شد، اما پسرش سابوکتین خواستار استقلال و در 977 او خراسان را به قلمرو خود افزود. در 991 Toghra خان، رئیس Turks Karluk، بخشی از سرزمین های تحت سلطه Samanids در Mesopotamia اشغال کرد. در همین حال، در 998 Mahmud، پسر Saboktakin، جای پدرش را گرفت. او شهر بلخ را به عنوان پایتختش انتخاب کرد و پس از آن با شهر غزنی تغییر یافت. محمود پس از تسخیر منطقه سیستان و بخش غربی عراق، هند و بین النهرین نیز به قلمرو خود اعزام شدند و آنها را به صورت نظامی به اشغال خود درآوردند، در حالی که پیوئیتی در جنوب و غرب ایران حکمرانی کرد. محمود مانند بوییده و سامانیان دادگاه خود را به عنوان محل نشست برای شاعران و نویسندگان و مرکز فرهنگ و ادبیات ساخته شده است. بیشتر شاعران بزرگ مدرسه خراسان در دادگاه حضور داشتند. شاهنامه، شاهکار فردوسی، که روایت حماسه ملی ایران است، در زمان حکومت محمود تشکیل شده است. محمود به رغم ثروت فراواني که در اختيار جنگ بود، او وعده خود را به پاداش فردوسي تحميل نکرد و اين امر موجب نااميدي شاعر شد. گفته می شود که این به دو دلیل بود: نخست اینکه محمود بسیار معنی داشت و دوم اینکه فردوسی شیعه بود و محمود به اعترافات سنی
فردوسی خود را در مورد آن می نویسد:

آنها مرا متهم کردند که این کلمات خوب تشکیل شده است
با عشق پیامبر و جانشین او
(امام علی علیه السلام).

تصرف قدرت توسط محمود و پس از آن توسط پسرش، مسعودی، مهاجرت های گسترده ترک ها به ایران را به نفع خود جلب کرد، گرچه در بعضی موارد این نوع حملات و تهاجم بود. در میان این موارد، حمله به ترک ها که خود را به طور مستقل در ایران و فراتر از مرزهای کشور تاسیس کردند. Toghrol Beg، رئیس سلجوقیان در مدت کوتاهی فتح شد و سرزمین های وسیع غزنویان و ساسانیان تحت کنترل قرار گرفت و از مناطق شمالی کشور به سمت بغداد حرکت کرد. او سلسله پیسیتی را در 1056 به پایان رساند و ایران را تحت سلطه خود به دست آورد. Toghrol Beg شهرهای مارو و بغداد را به عنوان سرزمین های خود انتخاب کردند و به همین دلیل خلیفه نام مستعار "سلطان شرق و غرب" را به او داد. Toghrol شروع پس از فتح بغداد مستقر در شهر ری. پسر او، آلپ ارسلان، دیوژنز امپراتور بیزانس را به عنوان یک گروگان گرفت، اما او با او بسیار سخاوتمند بود، و صرفه جویی در زندگی خود را با پرداخت هزینه سالانه. پس از آلپ ارسلان، پسرش ملک شاه تخت سلطنت را در 1073 برد. در دوران حکومت ایران، برای دومین بار در تاریخ امپریالیستی، مرزهای زمان داریوش بزرگ، از چین به سوریه و از بین النهرین به عربستان رسیدن. اما این همه این به لطف کمک وزیر عاقل الپ آرلان و ملک شاه یا خواجه نزول الملک به وقوع پیوست. او یک سیاستمدار هوشمند، یک نویسنده فکری و بسیار ماهر بود. او چندین مدرسه علمی موسوم به نضیه را در بغداد و دیگر شهرهای ایران تاسیس کرد. سبک معماری ایران ایوان فراتر از مرزهای کشور گسترش یافت. فقط سایاساتنامه «کتاب سیاست» از آثار ادبی خواجه به ما رسیده است.
آخرین حاکم سلجوقی، سانجار، نتوانست قلمرو وسیع ملک شاه را حفظ کند و سلطنت او تنها به منطقه خراسان محدود بود. گفته شده است که تضعیف حکومتش توسط انتساب شغل های بزرگ و مهم به مردانی که ارزش کمی دارند و ناتوان و برعکس! سلجوقی ها به اعترافات سنی اعتقاد داشتند و در کتاب های تاریخی که ملک شاه در آخرین سال های زندگی اش به شیعیان تبدیل شده است، گزارش شده است. سلجوقی ها نوعی حکومتی شبیه به هخامنشی ها را تشکیل دادند، یعنی یک سیستم فرمانروای نظامی ارثی. اما این واقعیت به تجزیه ایران منجر شد. هر منطقه توسط یک فرماندار محلی محلی به نام اتاباک تحت سلطه قرار گرفت. مشهورترین آنها آتاباکان آذربایجان و فارس بودند که لورستان و کرمان آن را اضافه کردند.
در 1150، تورهای غور، شهر غزنی را اشغال کردند، غزنویان را به خاک سپرده و تا 1210 سلطنت می کنند. در 1173، آلا آدم دین تکیش خوارزمشاه منطقه خراسان را اشغال کرده و در کوتاه مدت نیز منطقه اصفهان را فتح کرد. او و سلطان محمد پسرش یک امپراتوری وسیع را ایجاد کردند که شگفتی کشورهای همسایه را به وجود آورد. آلا الدین تکیش پسر ترک بود که در دادگاه سلجوقیان بود. ملک شاه در پاداش خدمات ارائه شده او، فرماندار منطقه منطقه خوارزم، واقع در رودخانه ی ییون قرار دارد. قدرت خوارزمشاه چنان زیاد شد که غریده ها مجبور شدند بیشتر از سرزمین هایشان از جمله بخش شرقی ایران را ترک کنند. بعد از سلطان محمد، در زمان 1210، آلا ad-din محمد به قدرت رسید. او افغانستان را از قوریها بازسازی کرد. اما تبدیل شدن به قوی و افتخار، او دستور داد تا برخی از تجار مغولستانی که به ایران آمده بودند را بکشند. این باعث شد که مغولان به ایران حمله کنند. رهبری شده توسط Chengiz، آنها را در 1219، Transoxiana، خراسان و مناطق شمالی ایران اشغال کردند. سلطان جلالالدین، پسر سلطان محمد، در 1224، ایران را از مغولها آزاد کرد. Chengiz در 1228 جان سپرد، اما بعد از مرگ سلطان جلال آد دی، که در 1232 رخ داد، مغول ها دوباره به ایران حمله کردند، نسل کشی کامل را انجام دادند، مساجد، مدارس و همه چیز را که به آنها رسید، نابود کرد.
در 1257 Hulegu، نوه Chengiz، سلسله مغول ایران را تاسیس کرد. او شهر ماراخ را به عنوان پایتخت آن انتخاب کرد. ثبات آن در منطقه آذربایجان به مسیحیان و بودایی ها علاقه مند بود، چون هولگو به بودیسم تبدیل شده بود و همسرش دگگیوز خان به یک خانواده مسیحی متولد شد. مسیحیان نستوریا از حفاظت دادگاه بهره مند شدند و خود را به ساخت کلیساها و گسترش دین خود اختصاص دادند. گفته می شود که هالهگو در سالهای آخر زندگی خود می خواست به اسلام تبدیل شود اما هیچ سندی تاریخی برای اثبات آن وجود ندارد. پس از آن پسر ابقاء خان سلطنت کرد. او با مسیحیان به خوبی رفتار کرد و در دوران سلطنتش، یهودیان تازه مسلمان اسلام، در دادگاه، موقعیت های مهمی را به دست آوردند.
ارغون، نوه هولهگو، در 1289 تصمیم گرفت برای پیوستن به کشورهای شرقی برای حمله به ترکیه های حاکم در مصر بپیوندد. در 1293، پسرش احمد تكوداد به قدرت رسید و بعد از آن غزن خان كه در 1296 به اسلام شیعه تبدیل شد. پس از مرگ او، برادرش محمد الجیتو، به نام خدابنده (مذهب خدای)، از دین شیعه به تخت سلطنت رسید و نمایندگان خود را به همه کشورهای اسلامی فرستاد و اراده خود را برای ایجاد اتحاد با آنها فرستاد. او همچنین با دادگاه های فرانسه و انگلیس موافقت نامه ها را امضا کرد، مکاتبات را با پاپ رم و حاکمان مصر برقرار کرد. اولیایوتو در شهر سلطانیه برای ساخت بمب ساخته شده - از نظر معماری قابل توجه بود - برای انتقال بقایای امام حسین (صلح) از شهر کربلا، اما رهبران علمای و رهبران مذهبی آنها مخالف است. او در زمانی که در سن نوجوانی فوت کرد، در همان بنای یادبود به خاک سپرده شد. او توسط پسرش ابو سعید، که هنوز فرزند است، موفق شد. در طول سلطنت او، شیخ صفی عدین اردبیلی در شهر اردبیل، که پیشین عارف عرفانی عهد صفویان بود، تاسیس شد. در آن زمان، کارهای معروف جامی طوریخ از مارشال رشیدی تشکیل شد، در حالی که شاعر حمیدالله مقدم قزوینی (متولد در 1282) کتاب شعر زافرنام را تشکیل می داد، ادامه داد شاهنامه معروف («کتاب پادشاهان») توسط فردوسی . در عین حال، مدرسه نقاشی ایرانی از نفوذ عرب و چین خودداری کرد، با اتخاذ سبک خود که در دوران صفویان کامل شده بود.
ابو سعید بسیار متعهد به وحدت ایران بود، اما پس از مرگ وی در 1335، در هر منطقه والیان مستقل ادعا کردند استقلال: مظفری ها در مناطق فارس، کرمان و مرکزی ایران، آل - و جلیر در قلمرو بین بغداد و آذربایجان، ساربادران در خراسان و سلسله كارت در هرات. از جمله همه، مظفرییدی کسانی بود که قادر به حکومت طولانی تر از دیگران بودند، از 1341 به 1393، زمانی که دولت آنها را به دست تونل مغول می برد. آنها موفق به جمع آوری بیشتر کشورهای غربی و مرکزی (فارس، کرمان، مرکز ایران، آذربایجان) گردیدند.
در اواخر قرن چهاردهم، ایران به جرم حملات خشونت آمیز توسط سربازان تامرلین تبدیل شد. دومی خود را به عنوان نسل چنگیز خان شناخت و حق خود را برای حکمرانی بر ایران محسوب کرد. در 1371 شهر باکو را اشغال کرد و ده سال بعد در 1381 او خراسان، سیستان و مازندران را گرفت و در نهایت در 1384 آذربایجان، عراق ajamita (غیر عرب) و فارس را فتح کرد. در طی حمله به اصفهان، او به شدت توسط مردم 70.000 سر بریده و کل خانواده مظفرییدی را نابود کرد. تامرلین در مدت زمان طولانی در ایران باقی نمانده و پس از بازنشستگی به مغولستان، سرزمین های فتح شده را در میان پسرانش تقسیم کرد و به شاهرخ، در 1398، مناطق خراسان و سیستان تقسیم کرد. دومی پس از مرگ پدرش در 1446، موفق شد دوباره وحدت سیاسی ایران را مجددا برقرار کند و خود را متعهد به بازسازی آنچه پدرش نابود کرده است، تلاش می کند که آسیب های کشور را رفع کند. به جای غرب ایران به میرانشاه اعطا شد، اما در یک زمان کوتاه کل سرزمین ایران تحت حاکمیت شاهرخ متحد شد. قلمرو تیمورید ها دوره ای از گلدهی بزرگ را تشکیل می دهد. شاهرخ یک مذهب شیعه بود و همیشه از علم و هنر حمایت میکرد. پس از مرگ او، علیرغم گذر از دوره ای از اختلال سیاسی در ایران، بازسازی علمی، ادبی و هنری متوقف نشد. این دوره به عنوان عصر طلایی ادبیات، علم و هنر به ویژه در زمان سلطنت سلطان حسن بقرا، به یاد میآید، زیرا او خودش نقاش است، خوشنویسی عالی و قرآن کریم را که در موزه مقبره امام رضا (عليه السلام) در مشهد.
برخی از آثار این دوره از زمان نابودی ایدز باقی مانده است؛ از جمله آنها نسخه خط شاهنامه فردوسی در 1370-71 است که اکنون در موزه مصر قاهره حفظ شده است. نسخۀ Kalila Va Dimna در کتابخانه ملی پاریس حفظ شده است. برخی از نسخه های آثار خواجه کرمانی، از جمله مجموعه اشعار نوشته میر علی تبرزی در 1395 که در حال حاضر در موزه لندن قرار دارد. نقاشی های این کتاب در شیراز دا جونئید، دانشجوی شمس الدین مظفر، اجرا شد. علی رغم این، این نقاشیها به کارهایی که در دوران الجیلر در بغداد انجام شده است، نزدیک تر از مدرسه شیراز است. شایستگی اصلی این نقاشی ها شامل ترکیبی و در نسبت کافی و دلپذیر قهرمانان صحنه ها با توجه به فریم هایی است که در آن حرکت می کنند و دقت در نمایش جزئیات است.
دومین دوره سلطنت تیمورید ها می تواند به طور خلاصه به شرح زیر شرح داده شود.
در 1409، قبیله قومی قارا کیونلو از سرزمین تیمورها، آذربایجان خود را بنیان نهاد و شهر بغداد را در 1411 تاسیس کرد. حاکمان این سلسله نفوذ خود را بر تقریبا تمام ایران گسترش دادند. در 1468، Uzun Hasan، رئیس قبیله مخالف، Aq Qoyunlu بخش غربی کشور را از سلطه Qara Qoynlu آزاد کرد. در 1470، سلطان حسین بیکارا در هرات سلطنت کرد و در 1492، صفوی اسماعیل، آذربایجان را از آق قینلو گرفت و باکو را در 1501 فتح کرد. اسماعیل خود را در 1503 در شهر تبریز به رسمیت شناخت و به همین دلیل سلسله صفویان را آغاز کرد.
حوادثی که پس از مرگ تاملان در آذربایجان رخ داد، از افزایش صفویان حمایت کرد. بنیانگذار برادری صفوی، شیخ صفی الدین، فرزند پیامبر اسلام توسط امام موسی کاظم (صلی الله علیه و آله) بود. او عرفانی محترم با فضیلت نجیب بود که در زمان سلطنت سلطان محمد خدابنده و سلطان ابو سعید از سلسله ایلخانی زندگی می کردند. پس از مرگ وی در 1335، پسرش شیخ صدر عدین جای پدر را به ریاست شاگردان و پیروان برادر خود گرفت. شیخ صدر ad-din در 1395 جان داد و هدایت پسر را داد. این پسربچه Uzun Hasan از پسرش، شیخ جاناید، با ارتش پیروان پدرش کنار گذاشت و از شرورنهاش برای جلوگیری از ادامه حملات وی به آذربایجان، ازدواج کرد. او در نبرد جان سپرد و پسرش شیخ حیدر رهبری صفویان را پذیرفت و ازدواج دختر عمویش حسن را ازدواج کرد. شیخ حیدر سه فرزند داشت، کهنترین آنها فقط در زمان مرگ وی در جنگ علیه شروانشاه تنها 13 ساله بود. سلطان یعقوب پسر اوسون حسن فکر کرد که کشته شدن فرزندان شیخ حیدر را داشته باشد، اما به علت خویشاوندی که با پیروان متعدد پدرش داشت و با ترس از شورش همراه بود، او را ترک کرد و در یک جزیره زندان کرد از دریاچه ون از اینجا، بعد از مدتی، آنها به شهر لاهیجان فرار کردند که بسیاری از پیروان پدرش زندگی می کردند.
اسماعیل 13 ساله همراه با یازده تن از همراهانش پدرش به اردبیل رفت. در طول راه تعدادی از پیروان علتش به میزان قابل توجهی افزایش یافت و او موفق به تشکیل یک ارتش کوچک شد که با آن جنگ سخت و سختی را علیه شیرانشاه انجام داد که پدر و پدربزرگش را کشتند. در نهایت او موفق شد تمام خانواده شروانشاه را برنده و نابود کند. از آن لحظه، اسماعیل سرپرست برادری صفوی شد و تمام دشمنان و مخالفانش را در یک سال از بین برد و در 1503 خود را به طور رسمی در شاهنامه تبريز ایران تثبیت کرد. در پانزده سال، تمام امیران و حاکمان محلی ترکیه را شکست داد و نفع جمعیت را به دست آورد. شاه اسماعیل پس از فراموشی اعلام کرد شیعیان رسمی مذهب این کشور است و در تمام نقاط آن مبلغی را برای گسترش آن فرستاده است. او همچنین یک ارتش منظم ایجاد کرد که سربازانش سرپوش قرمز را پوشیدند و به همین ترتیب به نام قیض البش (سر قرمز) نامگذاری شده بودند.
در زمانی که علم مذهب رسمی شد، مشکلات با ترکهای عثمانی آغاز شد. سلطان سلیم من که پس از قتل پدرش قدرت را گرفته بود، در ارتش سنی 1515 با یکصد هزار سرباز به آذربایجان حمله کرد. شاه اسماعیل، با وجود شجاعت بی سابقه ای که شخصا به خط مقدم توپخانه ترکیه حمله کرد، در شهر کلیدیوران در نزدیکی شهر خوی شکست خورد. با این وجود، ارتش عثمانی نتوانست بر مقاومت جمعیت آذربایجان غلبه کند و مجبور به عقب نشینی از دست خالی بود.
اسماعیل، بنیانگذار سلسله صفوی، یک حاکمیت، شجاع و وفادار بزرگ بود، اتحادیه سیاسی و مذهبی ایران را دوباره برقرار کرد و شیعه را از انزوا که در آن بود، آزاد کرد. در جنگ او همیشه در صف مقدم بود و برای نابود کردن نفوذ خارجی در سرتاسر کشور، تشکیل یک دولت مستقل از دیگر دولتهای اسلامی و پایان دادن به حملات سلطانان ترکیه در مرزهای کشور کار می کرد. اما سلطنت او طولانی نبود. با وجود این، او توانست مرزهای کشور را از شرق به شهر هرات، از غرب به بغداد گسترش دهد و به ارمنستان و شمال گرجستان پیوست. او روابط بسیار خوبی با سلطان حسین بیکارا داشت که در هرات سلطنت کرد و یک پادشاه حکیم، یک هنرمند و یک مرد نامه بود. شاه اسماعیل همچنین دشمنان قدرتمند بسیاری داشت، آماده اند تا کوچکترین فرصت را برای جنگ علیه ایران بپذیرند. نمونه های بسیار خوبی از این حملات تکراری ازبک ها و ترک ها است. او در برابر نخستین شهر مارو با قتل شییبان خان رهبر ازبک جنگید، اما توسط ترکان در جنگ شکست خورد و از این طریق شهر تبریز و موصل و مناطق بین النهرین و غرب ارمنستان را از دست داد.
شاه اسماعیل در 1525 در اردبیل فوت کرد و در کنار قبر پدربزرگش دفن شد. او بسیار مؤمن بود، هنر را دوست داشت، او به اهلمان، محققان و هنرمند احترام می گذاشت. او چهار پسر داشت که یکی از بزرگترین آنها، طهماسبی میرزا، پس از مرگ پدرش، به تخت سلطنت رسید. شاه طهماسب، مانند پدرش، هنرمندان را مورد احترام و احترام قرار داده و هنرمند خود را به کار گرفته است. او برای 52 سال (1525 - 1577) سلطنت کرد و در آن زمان هنر شیعه ایران به اوج شکوفایی خود رسید. کمال عدین بهزاد، نقاش معروف مدرسه هنری هرات که اولین بار در دادگاه سلطان حسین بیقارا بوده و بعدا در خدمت شاه اسماعیل، نقاشی، نقاشی و خوشنویسان را به 1538 هدایت کرد، تشکیل و آموزش بسیاری از هنرمندان ارزشمند از جمله قاسم علی، مظفره علی، اقا میراک، بنیانگذاران شاخه نقاشی تبريز. همایون، حاکم هند، در طول اقامت خود در دادگاه شاه طهماسب، هنر ایرانی را می شناخت و یک مدرسه جدید از نقاشی هند با الهام از هنر ایرانی تاسیس کرد.
دوره شکوفایی پادشاهی صفوی توسط سلطنت شاه عباس I، برادرزاده شاه طهماسب، نشان داده شده است. او پس از محمد خدابنده به قدرت رسید. در یک زمان کوتاه، او شهر بغداد را که در دست ترکان بود، باز پس گرفت و عثمانی ها را در نبرد نزدیک تبریز شکست داد و آنها را مجبور به پرداخت مالیات مربوط به 100 با ابریشم کرد.
این شهر همچنین از شهر موصل و منطقه گرجستان عقب نشینی کرد و به شدت ازبک ها را شکست داد و آنها را به سمت مشهد برد و آنها را در سرتاسر رودخانه ی ییون هل داد. او جزیره هرمز را از پرتغال بازسازی کرد و سپس پایتخت را از قزوین به اصفهان منتقل کرد که در طول زمان پادشاهی صفوی باقی ماند.
پس از انتقال سرمایه به اصفهان، شاه عباس چندین باغ، کاخ ها، مساجد و مربع های پر زرق و برق را در آنجا ساخت. او هنرمندان و هنرمندان را با احترام و ساکنان شهر جلفا، در نزدیکی بانکهای رود ارس در شمال غربی ایران، به اصفهان منتقل کرد؛ زیرا آنها تکنسین های ماهر و صنایع دستی بودند. برای آنها او یک جلفا را در نزدیکی پایتخت ساخته است که اکنون تبدیل به یک منطقه اصفهان شده است. او همچنین جاده ها، کاروانسراها، پل ها، کاخ ها، مساجد و مدارس را در سراسر قلمرو پادشاهی خود ساخته است. او ایمنی جاده ها را مجازات کرد، مجازات های شدید و سختگیرانه ای را به سرقت برد. تشویق و ترجیح سرمایه گذاری و فعالیت های نهادهای خارجی - مذهبی و تجاری - در ایران و برقراری روابط خوب با کشورهای اروپایی. شاه عباس پس از داریوش اولین پادشاه بود که نام "بزرگ" را از مردم دریافت کرد. او در 1629 در محل فرح آباد در مازندران فوت کرد.
پس از او هیچ حاکم صفوی دیگر ارزش مشابهی نداشت. در شاهنشاهی 1630 صعود به تاج و تخت. در دوران سلطنت خود، ترک ها دوباره بغداد را اشغال کردند (در 1639) و او مجبور شد با آنها در 1640 یک توافقنامه صلح برقرار کند. در 1643، شاه عباس دوم به تخت سلطنت رسید که خود را برای ظلم و ستم خود متمایز ساخت. در شاه سلیمان 1668، که پس از عباس دوم به سمت وطن افتاد، روابط بین ایران و کشورهای اروپایی را تقویت کرد. در 1695 آخرین شاهزاده صفوی، شاه سلطان حسین، به قدرت رسید، که به نظر می رسید نسبتا ضعیف و ناتوان است. در 1710، در قندهار، قبیله های سنی قبیله ای افغانی علیه حکومت مرکزی در برابر دولت مرکزی شورش کردند و شاه نبود که شاهد سرنگونی انقلاب باشد. افغانها، به رهبری یک محمود خاص در 1733، به ایران حمله کردند، اشغیات اصفهان و کشتن تمام خانواده صفویان.
پیتر بزرگ، تزار روسیه و دولت عثمانی، با آموختن از وضعیت ایران، خود را به تقسیم مناطق ایران شمال و شمال شرق کشور تقسیم کردند: عثمانی ها اریان و همدان را اشغال کردند در حالی که روس ها مالک دبتان بودند و باکو. در "1737"، نادر، رئیس یکی از قبایل خراسان، که تنها پناهنده ی خانواده ی صفوی، یعنی طهماسب میرزا دوم، پناه داد، خود را به عنوان حاکمیت ایران اعلام کرد. او موفق شد مناطق سرزمینی اشغال شده توسط خارجی ها را از سر بگیرد، مرزهای کشور را از شرق به شهر دهلی، از شمال شرق به بخارا و از غرب به بغداد گسترش دهد. نادر به قوماندانان قبیله ای و بزرگان بسیار افتخار و خشن بود. او در 1748 ترور شد و شاهرخ خان، خواهرش، بر خراسان حکومت کرد. در آن زمان کریم خان زاند از سرزمین روستا عبور کرد و توانست شورش هایی را که در مناطق مختلف شکست خورده بود، کنار بگذارد. کریم خان به عنوان رییس مجلس منصوب شد و تا 1780 سلطنت می کرد. او صلح آمیز و سخاوتمندانه بود، او مالیات را به مردم برای یک دوره سال 20 عفو کرد، وحدت سیاسی کشور را دوباره برقرار کرد و برای بازگرداندن امنیت و صلح تلاش کرد. او شیراز را به عنوان پایتختش انتخاب کرد و برج های برج ای را در تمام جاده ها و در بالای کوه ها، که بسیاری از آنها هنوز هم وجود دارد، ساخته شده است. پس از او، لطف علی خان به قدرت رسید، اما قبیله قاجار، به رهبری آقا محمد خان، در دادگاه زاد مطرح شد و علیه وی بازداشت شد. بعد از چند جنگ، به علت خیانت قوام، فرماندار شهر شیراز به دست قاجار افتاد. لطف علی خان در کرمان دستگیر شد و به آقا محمدخان تحویل شد. او در 1787 خود را در تهران تاسف و سلسله قاجاری را تاسیس کرد. با این وجود، ظلم بزرگ او نشان داد که او به زودی در 1798 جان خود را از دست داد. پس از آن، فتح علی شاه، پسر برادرش، به قدرت رسید.
در 1830 پس از جنگ بین ایران و روسیه، به اصطلاح قرارداد ترکمنچای امضا شد که روسیه مناطق ارمنستان، اروان و نخجوان را به روسیه اعطا کرد. در 1835 پادشاه شاه محمد شاه در طول حاکمیت سلطنت محمد علی باب در شیراز (1844-45) رخ داد. چهار سال بعد، زمانی که محمد شاه درگذشت، پسر بزرگش، ناصرالدین شاه، به قدرت رسید و دستور داد محمدعلی باب را اعدام کند. ناصر الدین شاه نخست وزیر خود را، میرزا محمد تقی خان، امیر کبیر، نخست وزیر خود، کشته است، که سخت تلاش کرده است تا اصلاح ایران و آزادی او را از یگانگی استعمار انگلیس برهاند. پس از قتل ناصر آد دی شاه در 1897، پسرش مظفر عدین قدرت را گرفت. در آن زمان انقلاب مشهور قانون اساسی اتفاق افتاد که شاه را مجبور ساخت قانون اساسی را صادر کند. اما در 1908، پس از صعود به تخت سلطنت محمدعلی شاه، قانون اساسی لغو شد و یک دولت مستبد دوباره برقرار شد. در 1919، یک سال پس از شروع جنگ جهانی اول، ایران توسط انگلیس اشغال شد. در 1921 محمد علی شاه اخراج شد و پسرش احمد شاه پادشاه شد. با این حال مدیریت امور کشور به رضاخان میر پنج که در 1925 پس از اخراج احمد شاه، شاه ایران را به عهده داشت، سپرده شد. در 1941، ارتش روسیه و انگلیس به ترتیب از شمال و جنوب کشور را اشغال کردند. رضا خان مجبور شد استعفا دهد و قدرت را به پسرش محمد رضا سپرد. دومی در آغاز سلطنت خود سبک سبک دولت را تصویب کرد، اما به سیاستی که توسط انگلیس تحمیل شده بود، به تصویب رسید. محمد مصدق، نخست وزیر 1950، صنعت نفت ایران را ملی کرد. شاه، که توسط ایالات متحده امریکا حمایت می شود، به سمت مصدق حرکت کرد و او را زندانی کرد. از آن لحظه، یک سیاست سرکوب، با دستگیری، شکنجه و اعدام طرفداران مصدق، ملی گرایان، مخالفان مذهبی، که بیشتر و بیشتر تشدید شد، شروع شد. مردم 1978 تحت رهبری آیت الله امام خمینی، انقلاب توده ای را آغاز کردند. در ماه ژانویه 1979 شاه به خارج از کشور رفت و انقلاب مردم ایران پیروز شد. در ماه مارس سالی که مردم در همه پرسی رای دادند، جمهوری اسلامی را به عنوان شکل حکومت خود انتخاب کردند.



سهم